مراحل تمدن سازي و فرآيند پيشرفت

نويسنده: ابراهيم فياض




1ـ اگر تمدن را شهر پذيري و شهر پذيري را يك فرآيند بدانيم، پس فهم اين فرآيند مي تواند به فهم شكل گيري آن در فرآيند پيشرفت، هدايت و راهنمايي كند؛ فرآيندي كه كمتر مورد بحث و بررسي واقع شده است.
2ـ اولين مرحله، امنيت منطقه اي است، چرا كه بدون امنيت منطقه اي آرامش وجود نخواهد داشت و بدون آرامش، انگيزه فعاليت براي پيشرفت وجود نخواهد داشت و ثروت هاي لازم براي سرمايه گذاري براي پيشرفت براي تامين امنيت بكار خواهد رفت، پس تراكم سرمايه براي پيشرفت رخ نخواهد داد.
3ـ براي بدست آوردن امنيت منطقه اي پيوندهاي منطقه اي بسيار ضروري است ؛ پيوندهايي كه آرامش منطقه اي را موجد است. پس بايستي فهم منطقه اي دقيقي وجود داشته باشد تا بتواند پيوندهاي منطقه اي را تبديل به آرامش كند، نه اينكه زمينه بحران هاي منطقه اي بعدي را تشكيل دهد.
4ـ زماني كه امنيت منطقه اي و پيوند منطقه اي رخ دهد، وحدت سياسي حاكم خواهد شد؛ هم در درون كشورهاي منطقه اي و هم در بين كشورهاي منطقه اي. پس تضادهاي درون كشوري و درون منطقه اي نيز رخت خواهد بست، تضادي كه نيرو و قواي يك كشور و يا منطقه اي را به تحليل مي برد و حركت هايي به سوي پيشرفت را كند خواهد كرد. كافي است بدانيم، تمامي حركت هايي كه در جهت تمدن اسلامي به كار بسته شده در همين چار چوب مي گنجد؛ مثل جنگ هاي صليبي و جنگ بعدي آن ؛ حمله مغول با تحريك شارلماني.
5 ـ جنگ هاي مداوم در جهان براي شكل گيري منطقه اي براي رسيدن به يك وحدت منطقه اي و ايجاد گسل در مناطق ديگر است؛ مثل جنگ جهاني اول و دوم براي رسيدن به پيوندهاي منطقه اي و ايجاد خلل در كشورهاي اسلامي باشكست عثماني و تجزيه منطقه اسلامي به دولت هاي كوچك متعارض و متخاصم، كه سبب انحطاط كشورهاي اسلامي و رشد غربي ها شد.
6ـ اكنون كه جهان غرب دچار گسل هاي منطقه اي شده است (مثل بحران اتحاديه اروپا) سعي در بحران سازي منطقه اي در جهان مي كند؛ مثل جنگ هاي اسرائيل، بحران بمبئي در هند، بحران اقوام اسلامي در چين و يا بحرانهاي بعد از انتخابات در ايران. هر چه در بحران منطقه اي غرب افزوده شود، بر بحران سازي غرب در مناطق جهان افزوده خواهد شد.
7ـ فرآيند پيوند و وحدت سياسي منطقه اي با توجه به وجود بلوك هاي رقيب رخ مي دهد، مثل بلوك شرق و غرب يا آسيا واروپا و... پس بايستي بلوك هاي رقيب شفاف و شناسايي شوند، چون بدون شفافيت، رقابت معنا پيدا نمي كند. پس بايستي مطالعات ميان فرهنگي صورت پذيرد و شباهت وتفاوتها، بلوك هاي رقيب را رقم مي زند.
8 ـ شباهت ها و رقابت هاي بلوك هاي رقيب، براساس فرهنگ، ارتباطات و رسانه شكل مي گيرد؛ مثل فرهنگ و ارتباطات و رسانه هاي شفاهي يا كتبي يا ديجيتالي، ولي آنچه مهم است، اين است كه چگونگي تركيب اين سه گانه هاي فرهنگي ـ ارتباطي و رسانه اي، روشن شود و چگونگي اين تركيب ؛ هويت بلوك هاي رقيب را روشن مي سازد.
9ـ فهم مزيت نسبي فرهنگ منطقه اي و انعكاس ارتباطي ـ رسانه اي، مي تواند راه را براي برد فرهنگي در رقابت، هموار كند. به طور مثال برد فرهنگي در رقابت غرب با توليد ماشين چاپ و فرهنگ كتبي بود؛ چرا كه غرب با تعين مدرنيستي و مسيحيتي ناشي از سازماني بودن معرفت و دين، در اين فرهنگ كتبي شكوفا مي شد.
10ـ بلوك شرقي با عرفاني بودن در رسانه هاي ديجيتالي شكوفا و برجسته مي شود؛ چرا كه رسانه هاي ديجيتال با صفر و يك بي نهايت احتمالات مي تواند به خود بپذيرد و باز توليد كند و اين بي تعيني ايجاد مي كند و بي تعيني در فرهنگ عرفاني ما جاي مي گيرد، كه اين در منطق فازي تحقق مي پذيرد از يك مهندس آذري زبان درس خوانده در مكتب حافظ شيرازي، به توليد مي رسد. پس آينده فرهنگي جهان در شرق است و شب طولاني غرب شروع خواهد شد (مك لومان، درك رسانه ها)
11ـ با فهم مزيت نسبي فرهنگي، ارتباطي و رسانه اي و باز توليد آن، جوامع به انقلاب عمومي هنري نزديك مي شوند كه خلاقيت عمومي را رقم خواهد زد و هنر به عنوان دانش پيشتاز جوامع بشري، راه را براي ديگر دانش ها، مثل فلسفه هموار خواهد كرد كه شكوفايي عمومي را رقم خواهد زد. در اين دوره وضع در اثر اين خلاقيت، كمي نامتعين است كه به سوي تعين قدم بر مي دارد، كه به گونه صنعت هنري در خواهد آمد، يعني در مرحله تعيني بعد جايگزيني صنعت هنري بجاي انقلاب هنري است .
12ـ صنعت هنري كه همراه با رشد فن آوري رخ خواهد داد بر دين و سازمان هاي ديني نيز تاثير مي گذارد و دين ما را مجبور به نو گرايي ديني مي كند؛ چرا كه زبان بيان ديني، هنراست و سپس رسانه است و نو آوري بياني، سبب نوآوري ديني خواهد شد و انقلاب هنري سبب انقلاب ديني خواهد شد و صنعت هنري، به معرفت ديني جديد چارچوب روشي و معرفتي مي بخشد و ثبات معرفت شناسي ديني را رقم مي زند، كه اصلاحات ديني تبديل به توليد تراكمي معرفتي و به گونه اي خاص، فلسفه خواهد شد.
13ـ با تعين يابي جديد روشي و معرفتي ديني، مذهب يا دين فرهنگي يك حوزه فرهنگي، توليد مي شود كه سبب هويت بخشي عمومي يك جامعه خواهد شد كه اين هويت بخشي عمومي ،نظام معنايي منسجم را رقم مي زند و اين نظام معنايي منسجم، انسجام ملي را بوجود مي آورد و انسجام ملي ما اقتدار ملي را خلق مي كند كه دولتهاي ملي مقتدر و خلاق را به وجود خواهد آورد كه سبب تحرك عمومي براي پيشرفت و تمدن سازي خواهد شد.
14ـ انسجام ملي و اقتدار ملي ناشي از تحولات ديني، مهم ترين آن، تحولات اخلاقي عمومي را رقم مي زند كه مهمترين آن، تحولات اخلاق جنسي است، چرا كه در هر جامعه اي، اولين هويت، هويت جسمي است كه در هويت جنسي تجلي مي يابد و رابطه اين دو جنس چگونگي آن، ساختار آن جامعه را تشكيل خواهد داد، پس روابط جنسي جديدي شكل داده مي شود كه تضمين كننده رشد و توسعه و پيشرفت جديد باشد.
15ـ تمامي مراحل مذكور كه به سرانجام برسد، تمدن و پيشرفت محقق مي شود و اين يك نوع تحقق ساختاري مي باشد. پس داراي ثبات بوده و اين ثبات در شكل گيري چارچوب هاي ذهني معرفت ساز، نمايان خواهد شد و اين ذهن چارچوب يافته، به توليد تراكمي و مداوم دانش و معرفت خواهد پرداخت و با انقلاب هنري و صنعت هنري، آن را تبديل به نوآوري هاي فناور يك خواهد ساخت.
منبع:http://www.pegahhowzeh.com